دوست بابا بهم می گه: ایشالا اولین رمانتو کی می خونیم سولویگ؟

تصویر میکروثانیه ای هیوا رو می زنم کنار و می خندم: اوووو، منو چه به رمان نوشتن؟

می گه: یعنی هیچی نمی نویسی؟ داستانک؟ داستان کوتاه؟

می گم: نه، داستان نمی نویسم دیگه. هرازگاهی یه چرت و پرتایی می نویسم، اما نمی شه اسمشونو داستان گذاشت.

می گه: خوبه، بنویس. مگه بقیه چی می نویسن؟ بقیه هم چرت و پرت می نویسن! امروز یه رمان سیصد صفحه ای رو تموم کردم، جفنگ خالص بود.

می گم: چی بود حالا؟

می گه: پنهان الیف شافاک.

می گم: آهان. مامان می گفت ملت عشق هم زیاد خوب نبوده.

می گه: اونم مسخره بود. خلاصه اینکه بنویس. همه جفنگ می نویسن.

+ دقت کنید که این عقیده دوست بابام، و عقیده مامانمه که این کتابا خوب نبودن. من نخوندمشون.


پ.ن. یاد آهنگ کیچن سینک افتادم:

Are you searching for purpose?
Then write something, yeah it might be worthless
Then paint something then, it might be wordless
Pointless curses, nonsense verses
You'll see purpose

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها