+دیشب لاتاری رو دیدم. دوستش داشتم، قشنگ بود.

+the notebook رو هم دیدم. اونم فیلم بدی نبود. عین گفته بود پایان تلخه، اما به نظرم در شادترین حالت ممکن تموم شد. 

برای کسایی که نمی دونن، داستان دو تا نوجوونه که تو تابستون عاشق هم می شن، اما وقتی تابستون تموم می شه، دختره با خونواده ش از اون شهر می ره. خانواده دختره خیلی پولدار بودن و پسره نبوده، برای همین مامان و بابای دختره با باهم بودن اینا مخالف بودن. وقتی دختره می ره، پسره برای یه سال هر روز براش نامه می نویسه. سیصد و شصت و پنج تا نامه. اما مامان دختره همه اون نامه ها رو قایم می کنه. چند سال که می گذره، دختره داره با یکی دیگه ازدواج می کنه که یه خبر درمورد پسره توی رومه می بینه و می ره که بهش سر بزنه. از اون ور، پسره هم وقتشو با یه زن بیوه می گذرونه، اما اون زنه هم می دونه که پسره عاشق یکی دیگه ست.

از اینجا به بعد اسپویلر الرت.

دختره برمی گرده و پسره هنوز عاشقشه. دختر هم همین طور، اما عاشق نامزدش هم هست. خلاصه، این دو تا اون چند روز رو باهم می گذرونن. و در پایان، اینا به هم بر می گردن. 

نکته ای که اینجا من رو آزار می ده، اینه که هیچ کس به نامزد دختره و اون زن بیوه فکر نمی کنه. که چه طور احساسات اونا خدشه دار شده یا. بالاخره رسم دنیاست. نمی شه همه چیز رو باهم داشت.

پایان اسپویل.

البته درواقع این نوع خاص روایت داستانه که فیلم رو جالبتر می کنه. حالا دیگه اینو نمی گم، اگهمی خواید برید ببینیدش.

+داشتم آهنگ الون مینتس های و یانگ بلاد رو گوش می دادم. نمی خواد برید گوش بدید، زیاد هم آهنگ خوب و قشنگی نیست، جدی می گم. حالا، داشتم گوشش می دادم و به این نتیجه رسیدم که اگه پسر بودم_با همین ویژگی هایی که الان دارم از نظر عاطفی، احساسی، عقلی و._احتمالا با اون تیکه آهنگ که می گه: you're on the floor with your hands 'round your head, and I'm down and depressed, all I want is your head on my chest، جون می دادم.

+جاست سو یو نو، نشر جنگل به مناسبت بلک فرایدی هفتاد درصد تخفیف گذاشته برای کتاباش.

+منم دوست دارم کارلا، زیاد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها