خب، دختر پشتیه. 

دختر خوبیه. 

شاید بهتر باشه بهش یه اسم بدم. خانوم الف؟ خوبه فکر کنم.

آره، خانوم الف از اول سال پشت سر من می‌شینه. 

یادتونه؟ همونی که گفتم عاشق محسن ابراهیم‌زاده‌ست.

اولا فکر می‌کردم شوخیه، ولی این بشر جدا و حقیقتا عاشقشه. 

بچه‌ها هم نقطه ضعفشو می‌دونن، اذیتش می‌کنن. عصبانی می‌شه اگه جلوش بگن محسن. یه بار کلی سرش داد زد که مگه فامیلته یا چیزی که این‌جوری صداش می‌کنی؟ بگو آقای ابراهیم‌زاده! به خدا فکر می‌کردم شوخیه، اما اینم جدیه. از اونجایی که دختر خوبی‌ام و برعکس بقیه اذیتش نمی‌کنم، منم می‌گم آقای ابراهیم‌زاده. "عه، چه پیکسل قشنگی رو کیفته! آقای ابراهیم‌زاده اینجا چند سالشه؟" حتی یه بار که می‌خواست برای یکی از بچه‌ها مثال بزنه که به اسم صدا کردنش چه‌قدر زشته، به من گفت اسم بابات چیه؟ گفتم فلان. گفت خب اگه الان من به بابای تو بگم فلان ناراحت نمی‌شی؟ گفتم چرا. گرچه زیاد مطمئن نبودم.

امروز هم نمی‌دونم چی شد که بحثش اومد وسط. 

دلم براش می‌سوزه واقعا. جدی جدی عاشقشه، یا حداقل خودش فکر می‌کنه هست. خیلی سعی کردم قانعش کنما، اما هی این‌جوریه که "هیچ‌کس بیشتر از من دوسش نداره"، یا چه‌می‌دونم، "من بهتر از هرکسی می‌شناسمش". می‌خواستم بهش بگم که دست‌کم شونصدنفر دیگه هم دقیقا همینو می‌گن و بهش باور دارن، اما خب، نمی‌دونم. آخرش گفت تو منو درک نمی‌کنی، تو فکر می‌کنی که من فقط از اون خوشم میاد یا دوسش دارم و تمام. باز تو یه ذره جلوتر از بقیه‌ای، همه هی بهم می‌گن که از سرم می‌افته، ولی من می‌دونم که نمی‌افته.

گفتم دلم می‌سوزه، چون واقعا. نمی‌دونم. حس بدی بهم می‌ده که این‌جوری احساساتشو صرف کسی می‌کنه که حتی نمی‌دونه اون وجود داره. و هیچ امیدی هم نیست که در آینده بفهمه و. 

نمی‌دونم. 

این مقوله همیشه برای من عجیب بوده. 

اینم اولین موردی نیست که می‌بینم، خیلی از بچه‌ها رو می‌شناسم که این‌جوری‌ان. من حتی تو دوران اوج فن‌گرلی‌م هم نصف اینا نبودم. مثلا ما هم می‌نشستیم شعر می‌نوشتیم، ولی شعرای طنز بود که خودمون می‌خوندیمشون و روده‌بر می‌شدیم. اصلا این کارو می‌کردیم چون خوش می‌گذشت پیدا کردن کلمه‌های هم‌قافیه‌ای که لازم نبود معنی خاصی داشته باشن. اما خانوم الف شعرای عاشقانه می‌نویسه و. بی‌خیال.

یه جورایی دلم می‌خواد کمکش کنم، اما از یه طرف نمی‌دونم کاردرستیه یا نه و آیا ممکنه اصلا، و از یه طرف هم اصلا نمی‌دونم چه‌طوری. اه، اصلا آیا این آدم به کمک احتیاج داره؟ 

هعی. 

+راستش منم اولا مسخره‌ش می‌کردم. یکی از بچه‌ها برگشت گفت آخه شعراش بی‌معنیه، یعنی چی دونه دونه؟ الف هم کلی گر گرفت که تو شعور و فهم درک معانی عمیق پشت شعراشو نداری و از این حرفا. منم دیگه اعصابم بهم ریخته بود، گفتم به قول جناب چاوشی، "فاضلیم در دانش، فاضلیم در خوانش، ارج می‌نهیم اما شعر فاضلابی را". صورتش سرخ شده بودا، سرخ! گفت مهم اینه که طرفدارای خودشو داره، اون برای مردم کار می‌کنه. منم گفتم اولا، اسم همین ترکی که خوندم یه تیکه‌شو، "ما بزرگ و نادانیم"ه. بعدشم اینکه، تو چرا به خودت گرفتی؟ مگه من اسمی از کسی بردم؟ منظورم ماکان بند بود اصلا شاید!

آره، ولی بازم عصبانی بود. 

+دیدید قالب جدیدووو؟ ^^ این‌قدر دوسش دارم که نگو. هی بازش می‌کنم نگاش می‌کنم. هاعای. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها